بسم الله الرحمن الرحيم
شبهه اي در بحث حج مطرح است و در طي مباحث آتي آن را بحث پي خواهيم گرفت.
ابتدا بايد از چرايي حج و ثمره اصيل آن صحبت كرد و اينكه چرا كعبه انتخاب شده است :
تضادها و تنوعاتي كه انسانها را از يكديگر جدا كرده از هر كدام در برابر يكديگر گرگي درنده ساخته و آنان را به جنگ و پيكار با يكديگر واداشته است، در فريضه حج مبدل به هماهنگي و وحدتي مي گردد كه تنها در شعرها، و شعارها و گفتار مبلغان و آرمان اعلاي انساني ديده مي شود. اين احساس همبستگي و هماهنگي است كه اگر ادامه يابد و مربيان جوامع، آن را به طور جدي در آموزش و پرورش بكار گيرند بسياري از دردها و رنجهاي اجتماعي درمان خواهد شد
حضرت علي(ع) در فرازي ديگر از نهج البلاغه و در بيان فلسفه مشكلات سفر حج مي فرمايند: آيا مشاهده نمي كنيد كه همانا خداوند سبحان، انسانهاي پيشين از آدم(ع) تا آيندگان اين جهان را با سنگهايي در مكه آزمايش كرد كه نه زيان مي رسانند، و نه نفعي دارند و نه مي شنوند. اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايداري مردم گردانيد.
سپس كعبه را در سنگلاخ ترين مكانها، بي گياه ترين زمينها، و كم فاصله ترين دره ها، در ميان كوههاي خشن، سنگريزه هاي فراوان، و چشمه هاي كم آب، و آبادي هاي از هم دور قرار داد، كه نه شتر، نه اسب و گاو گوسفند، هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند. سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به سوي كعبه برگردند، و آن را مركز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانند. تا مردم با قلبهاي مملو از عشق، به سرعت از ميان فلات و دشتهاي دور، و از درون شهرها، روستاها، دره هاي عميق، و جزاير از هم پراكنده درياها به مكه روي آورند. شانه هاي خود را بجنبانند و گرداگرد كعبه «لااله الاالله» بر زبان جاري سازند، و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاي آشفته، بدنهاي پرگرد و غبار در حركت باشند.
لباسهاي خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است درآورند، و با اصلاح كردن موهاي سر، قيافه خود را تغيير دهند، كه آزموني بزرگ و امتحاني سخت، و آزمايشي آشكار است براي پاكسازي و خالص شدن، كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه محترمش، و مكان هاي انجام مراسم حج را در ميان باغ ها و نهرها، و سرزمين سبز و هموار، و پر درخت و ميوه، مناطقي آباد داراي خانه ها و كاخ هاي بسيار، و آبادي هاي به هم پيوسته، در ميان گندم زارها و باغات خرم و پر از گل و گياه، داراي مناظري زيبا و پر آب در وسط باغستاني شادي آفرين، و جاده هاي آباد قرار مي داد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبكتر مي شد.
اگر پايه ها و بنيان كعبه، و سنگ هايي كه در ساختمان آن، به كار رفته از زمرد سبز و ياقوت سرخ و داراي نور و روشنايي بود، دل ها ديرتر به شك و ترديد مي رسيدند، و تلاش شيطان بر قلب ها اثر مي گذاشت، و وسوسه هاي پنهاني او در مردم كارگر بود. در صورتي كه خداوند بندگان خود را با انواع سختي ها مي آزمايد، و با مشكلات زياد به عبادت مي خواند، و به اقسام گرفتاري ها مبتلا مي سازد، تا تكبر و خودپسندي را از دل هايشان خارج كند و به جاي آن فروتني آورد و درهاي فضل و رحمتش را بر روي آنها بگشايد، و وسائل عفو و بخشش را در اختيارشان گذارد. »نهج البلاغه خطبه 192
اصولا يكي از بدبختي هاي بزرگ اين است كه مرزهاي كشور اسلامي سبب جدائي فرهنگي آنها مي گردد و موجب مي شود مسلمانان هر كشور تنها به خود بينديشند، كه دراين صورت جامعه واحد اسلامي پاره پاره و نابود مي گردد، آري حج مي تواند جلوي اين سرنوشت شوم را بگيرد.
و چه جالب مي فرمايد، امام صادق(ع) : «ولو كان كل قوم انما يتكلمون علي بلادهم و…» يعني: اگر هر قوم و ملتي تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند تنها به مسائلي كه در آن است بينديشند همگي نابود مي گردند و كشورهايشان ويران مي شود، منافع آنها ساقط مي گردد و اخبار واقعي در پشت پرده قرار مي گيرد (تفسير نمونه- ج 14 ص 81)
در حديث ديگري از همان امام(ع) در تفسير آيه «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم» مي خوانيم كه فرمود: «فاذا احل الرجل من احرامه و قضي فليشتر ليبع في الموسم» يعني: هنگامي كه انسان از احرام بيرون آيد و مناسك حج را بجا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند. (و اين موضوع نه تنها گناه ندارد بلكه داراي ثواب است) همين معني در ذيل حديثي كه از «امام علي بن موسي الرضا(ع) به طور مشروح در بيان فلسفه هاي حج وارد شده است آمده و در پايان آن مي فرمايد: «ليشهدوا منافع لهم». اشاره به اينكه آيه «ليشهدوا منافع لهم» هم منافع معنوي را شامل مي شود و هم منافع مادي را كه از يك نظر همه معنوي است.
اين موضوع را هم نبايد از نظر دور داشت كه تجارت و فعاليت اقتصادي و كسب درآمد در اين سفر روحاني نبايستي موجبات تفرقه و جدايي مسلمانان را از يكديگر فراهم سازد همچنانكه امام علي(ع) در نامه اي به يكي از استانداران خود چنين مي نگارد: «به مردم مكه فرمان ده تا از هيچ زائري در ايام حج اجرت مسكن نگيرند. (نامه ،67)زيرا كه خداوند سبحان فرمود: «سواءالعاكف فيه و الباد…»(حج،25) يعني: عاكف (اهل مكه) و بادي (زائراني كه از ديگر شهرها به حج مي آيد در مكه يكسانند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد.( در بارگاه نور, حسين انصاريان)
پرسش: چگونه وقتی کره زمین گرد است می گویند رو به قبله نماز بخوانیم در صورتی که با گرد بودن کره ، ما وقتی رو به قبله می ایستیم در اصل رو به آسمان ایستاده ایم مثلا وقتی که در ساحل ایستادیم انتهای دریا به علت گرد بودن زمین به آسمان ختم می شود، لطفا بیشتر توضیح دهید.
پاسخ: 1ـ در علوم عقلی مثل فلسفه ، اصل نانوشته ای وجود دارد که می گوید: « هر اعتباری در ظرف اعتبار خویش حقیقی می نماید.» یعنی برخی امور ، اگر چه اعتباری هستند ولی اعتبار آنها بی علّت نیست و عاملی سبب آن امر اعتباری بوده است. لذا چنان اعتباری ، اگرچه حقیقت نیست ولی بر مسند حقیقت تکیه کرده ، به گونه ای که گریزی از آن نیست. برای مثال ، اسکناس یک امر اعتباری است ؛ آنچه در اسکناس حقیقت دارد ، کاغذ و جوهری است که اسکناس از آنها درست شده است. لذا با نگاه حقیقی ، یک کیلو اسکناس هزار تومانی با یک کیلو اسکناس صد تومانی تفاوتی ندارد ، همینطور یک کیلو اسکناس با یک کیلو کاغذ خام اسکناس که آغشته به جوهر مخصوص اسکناس شده تفاوتی ندارد. امّا آیا مردم جامعه حاضرند یک کیلو اسکناس هزار تومانی را با یک کیلو اسکناس صد تومانی یا کیلو کاغذ خام اسکناس که آغشته به جوهر مخصوص اسکناس شده تعویض نمایند؟ روشن است که هیچ عاقلی دست به چنین کاری نمی زند ؛ امّا چرا؟ چون انسان گریزی از زندگی اجتماعی ندارد ؛ و داد و ستد در بین افراد جامعه ، یک حقیقت است نه یک قرارداد صرف ؛ و اقتصاد زاییده ی همین حقیقت اجتماعی می باشد ؛ و اسکناس امری اعتباری و قراردادی است که بر راستای همین امر حقیقی استوار گشته. از اینرو تا ما در اجتماع هستیم چاره ای جز به رسمیّت شناختن این اعتبار نداریم.
مساله ی قبله نیز مثل مساله اسکناس می باشد ؛ با این تفاوت که حقیقت پشت اسکناس ، یک واقعیّت اجتماعی است ولی حقیقت پشت قبله ، چندین حقیقت ، در مراتب مختلف می باشد.
خداوند متعال می فرماید: « وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن (حقایق) آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.» (الحجر:21) همچنین فرمود: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ــــــ و این چنین ، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم ؛تا از اهل یقین گردد.» (الأنعام:75) و فرمود: « أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض … ــــ آیا به ملکوت آسمانها و زمین نظر نمی کنید؟ … » (الأعراف:185) و باز فرمود: « قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ ــــ بگو کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست؟» (المؤمنون:88)
از این آیات بر می آید که دنیا و آسمان و زمین آن ، باطن و حقیقتی ملکوتی نیز دارند ؛ و این زمین و آسمان ، تنزّل یافته ی همان حقایق ملکوتی می باشند. همینطور موجودات روی زمین نیز باطن و ملکوتی دارند ؛ لذا فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ــــ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25) همچنین فرمود: « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر ــــ اى فرزندان آدم! لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه ی زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است. » (الأعراف:26)
کعبه نیز ظاهراً خانه ای ساخته شده از سنگ است امّا این خانه نیز باطن و حقیقتی ملکوتی دارد و نماینده ی حقیقتی مجرّد و غیر مادّی به نام ضرّاح یا بیت المعمور است که در هر آسمانی از آسمانهای ملکوت نمودی دارد . خود آن بیت المعمور نیز تنزّل یافته ی عرش خداست ؛ و عرش خدا ظهور چهار وصف اتمّ خداوندی است که عبارتند از: « سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر» و عرش خدا را ظهوری است که آن را وجه الله گویند که کلّ هستی را پر نموده است ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ــــ مشرق و مغرب ، از آنِ خداست ؛ و به هر سو رو کنید، وجه الله آنجاست. همانا خدا گستراننده ی علیم است.» (البقرة:115)
از طرف دیگر انسان نیز روحی و جسمی دارد ، که قبله ی جسم او کعبه و قبله ی روح او بسته به مرتبه ی آن ، یکی از مراتب ملکوتی کعبه می باشد ؛ و اگر کسی به مقام خلیفة اللهی برسد قبله ی روح او اسماء الهی است که مافوق عرش می باشند. همچنین نماز آدمی را هم ظاهر و باطنی است ، در ظاهر نماز ، روی بدن باید به سمت کعبه ی ظاهر باشد و امّا باطن نماز باید در مراتب هستی بالا رفته یک به یک ملکوت کعبه را ملاقات نماید تا به عرش خدا و مافوق آن راه یابد. از اینروست که فرمودند: « الصّلاة معراج المومن ».
خلاصه ی سخن اینکه:
انسان بدنی دارد و روحی که بدنش جهتدار ولی روحش فارغ از هر جهتی است. همچنین نماز ، را مراتبی است که ظاهر آن باید به جهتی باشد ولی حقیقت آن به سمت وجه الله است که کلّ هستی را پر نموده است. کعبه نیز به همین نحو دارای ظاهر و باطنی است که ظاهرش مثل بدن انسان و ظاهر نماز ، مقیّد به جهت و سمت می باشد ولی باطنش از هر جهتی منزّه است. لذا بر ظاهر قبله و نماز و انسان حکم ظاهر بار می شود که حکمی اعتباری است و بر باطن آنها حکم حقیقت بار می شود که از هر جهتی آزاد است. و اهل زمین ، اگر چه می دانند زمین کروی است ولی آن را مسطّح اعتبار می کنند. همانگونه که می دانند زمین بر گرد خورشید می چرخد ولی چنین اعتبار می کنند که خورشید بر گرد زمین می چرخد. لذا حتّی یک منجّم نیز هنگام طلوع و غروب نمی گوید: زمین چرخید و خورشید دیده شد یا خورشید پنهان گشت ، بلکه می گوید خورشید طلوع کرد یا خورشید غروب نمود. یا هنگام ظهر نمی گوید زمین چرخید و سر ما به راستای خورشید رسید ، بلکه می گوید: خورشید به بالای سر ما رسیده است ؛ یا هنگامی که یک منجّم با هواپیما به سمت شهری در آن سوی کره ی زمین حرکت می کند ، نمی گوید من به سمت فضا می روم ، بلکه می گوید به سمت فلان شهر می روم. حتّی خلبان هم وقتی هواپیما را به سمت آن شهر هدایت می کند ، چنین نیست که مدام سر هواپیما را به سمت زمین کج کند تا هواپیما به سمت فضا نرود ؛ بلکه مسیر راست با سرعت زیر یازده هزار و دویست متر بر ثانیه ، در مجاورت جاذبه زمین ، مساوی است با مسیر منحی . لذا اگر موشکی بخواهد از حرکت منحی بر گرد زمین رها شود باید از این سرعت فراتر رود.
پس ، تا ما بر روی زمین هستیم و با سرعتهای عادی سیر می کنیم ، جهتهای منحنی روی زمین برای ما مستقیم اعتبار می شوند ؛ چون در این گونه از امور ، بشر تابع حسّ خویش است نه تابع نگاه علمی و عقلی. لذا اگر از ما خواسته شود که بر روی زمین خطّی راست یا مثلثی رسم کنیم ، فوراً آن را رسم می کنیم و نمی گوییم که ترسیم خطّ راست یا مثلث بر سطح کره غیر ممکن می باشد.
2ـ حقیقت امر همان بود که پیشتر گفته شد ، امّا اگر آن استدلال ، شیفتگان علوم جدید را قانع نکرد ، پاسخی دیگر توان داد. و آن اینکه مفهوم خطّ و راستا ، از منظر هندسه ی اقلیدسی متفاوت با مفهوم خطّ از دیدگاه هندسه ی نااقلیدسی است ؛ و آنچه علم امروز در بُعد کلان عالم ، آن را به رسمیّت می شناسد ، هندسه ی نااقلیدسی مثل هندسه ریمانی یا هندسه ی لوباچفسکی است ؛ که هندسه های منحنی می باشند. در هندسه ی اقلیدسی اگر خطّی بر روی کره ترسیم شود تنها در یک نقطه با کره مماسّ خواهد بود ولی در هندسه ی نااقلیدسی خطّ راستی که روی کره کشیده می شود در تمام نقاط با سطح کره اشتراک خواهد داشت. و جالب این است که بدانیم بزرگترین نظریّات فیزیکی امروز ، مثل نسبیّت عامّ اینشتین نیز بر همین هندسه های نا اقلیدسی مبتنی می باشند. در جهان امروز ، هندسه ی اقلیدسی تنها در ابعاد کوچک کاربرد دارد که ما انسانها در چنین ابعادی ، زمین را مسطّح فرض می کنیم ؛ امّا در بُعد کلان عالم ، که گرانش نقش اساسی ایفا می کند ، هندسه ی مسطّح اقلیدسی فاقد کاربرد می باشد.
همچنین بهتر است بدانیم که از نظر نسبیّت عامّ که مبتنی بر هندسه ی نا اقلیدسی است ، زمین با حرکتی دوری به گرد خورشید نمی چرخد ، بلکه زمین در خطّی کاملاً راست ، راه خود را می رود ؛ لکن جرم خورشید فضا ـ زمان را خمیده کرده است ، لذا حرکت مستقیم در فضای خمیده ی چهار بُعدی در نگاه سه بُعدی ما منحنی می نماید.
—
به نقل از : http://hekmatabad.parsiblog.com/Posts/44
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات